صبی
لغتنامه دهخدا
صبی . [ ص ُ ب َی ی ] (ع اِ مصغر) مصغر صَبی ّ است . کودکک . طفلک . بچگک :
باد صبا ز عهد صبی یاد میدهد
جان دارویی که غم ببرد درده ای صُبَی .
سمعانی گوید صبی مصغر صبی است و آن اسمی است که بصورت نسبت درآمده است . (الانساب ص 350 ورق الف ).
باد صبا ز عهد صبی یاد میدهد
جان دارویی که غم ببرد درده ای صُبَی .
حافظ.
سمعانی گوید صبی مصغر صبی است و آن اسمی است که بصورت نسبت درآمده است . (الانساب ص 350 ورق الف ).