ترجمه مقاله

صحاح

لغت‌نامه دهخدا

صحاح . [ ص َ ] (ع اِمص ) تندرستی . (غیاث اللغات ). || (ص ) تن درست و درست . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) :
نفرستد بمن سقیم و صحاح
درد ندهد صحاح بفرستد.

خاقانی .


|| درست . (مهذب الاسماء) (دهار).پاک از عیب . (غیاث اللغات ) : فیها ثلثمائةدینار امامیة صحاح . (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 56). || طریق صحاح ؛ راه سخت . (منتهی الارب ). || (اِ) صَحاح الاَدیم ؛ پوست نابریده . (منتهی الارب ). فلان صحیح الادیم ؛ ای غیر مقطوع علیه . (قطر المحیط).
ترجمه مقاله