ترجمه مقاله

صدرالدین

لغت‌نامه دهخدا

صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) (سید...) اوجی . درتاریخ عصر حافظ آمده است که چون امیر مبارزالدین درکرمان در نزدیکی قصر خویش دارالسیاده ای بنا کرد سیدصدرالدین اوجی و فرزندان او را که بصحت نسب و زهد وتقوی معروف بودند از یزد به کرمان دعوت کرد و در جنب دارالسیادة منزل داد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 185).
ترجمه مقاله