ترجمه مقاله

صردر

لغت‌نامه دهخدا

صردر. [ ص ُرر دُرر ] (اِخ )علی بن حسن بن علی بن فضل کاتب و شاعر معروف به صردر ومکنی به ابومنصور و ملقب به الرئیس یکی از نجبای شاعران در عصر خویش بود. میان جودت سبک و حسن معنی جمعکرده و شعر وی را طلاوتی رائق و بهجتی فائق است . دیوان شعر کوچکی دارد و چه نیکو سروده است در قصیده ٔ:
نسائل عنک بانات بحزوی
و بان الرمل یعلم ما عنینا
و قد کشف الغطاء فما نبالی
اصرحنا بذکرک ام کنینا
و لو انا انادی یا سلیما
لقالوا مااردت سوی لبینا
الاﷲ طیف منک یسقی
بکاسات السری زورا و مینا
مطیته طوال اللیل جفنی
فکیف شکا الیک وجی و اینا
فامسینا کاناما افترقنا
و اصبحنا کاناما التقینا
و در شیب گوید:
لم ابک ان رحل الشباب وانما
ابکی لان یتقارب المیعاد
شعر الفتی اوراقه فاذا ذوی
جفت علی أثاره الاعواد.
و در حق کنیزکی سیاه چه نیکو گفته است :
علقتها سوداء مصقولة
سواد قلبی صفة فیها
ما انکسف البدر علی تمه
و نوره الا لیحکیها
لاجلها الازمان اوقاتنا
مؤرخات بلیالیها.
وی رااز آن جهت صردر گفتند که پدرش را بجهت شح و خست که داشت «صربعر» لقب داده بودند و چون پسر در شعر مهارت یافت وی را صردر گفتند. شریف ابوجعفر مسعود بیاضی شاعر مشهور عصر او وی را هجا کرده گوید:
لئن لقب الناس قدماً اباک
و سموه من شحه صربعرا
فانک تنثر ماصره
عقوقاً له و تسمیه درّا.
[ یعنی اگر مردم پدرت را سابقاً از خست که داشت گردآورنده ٔ پشکل لقب دادند اینک تو آنچه را که وی فراهم آورده بود پخش میکنی و در مینامی ] ولیکن این هجوکننده بی انصافی کرده و شعر او کم نظیر است اما دشمن از آنچه که میگوید باک ندارد. مرگ صردر در صفر 465 هَ . ق . بود. سبب مرگ او چنان شد که در حفره ای که برای شکار شیر در دیهی براه خراسان کنده بودند درافتاد. ولادت صردر پیش از سنه ٔ چهارصد بود. (وفیات الاعیان چ تهران ج 1 ص 394 - 395). صردر فخرالدولة محمدبن محمدبن جهیر را آنگاه که بوزارت رسید از واسط قصیده ای فرستاد که آغاز آن چنین است :
لجاجة قلب ما یفیق غرورها
و حاجة نفس لیس یقضی یسیرها...
(وفیات الاعیان چ تهران ج 2 ص 180).
سن وی را هنگام مرگ شصت و پنج سال نوشته اند.
ترجمه مقاله