ترجمه مقاله

صرد

لغت‌نامه دهخدا

صرد. [ ص َ ] (ع مص ) گذارده شدن تیر. (تاج المصادر بیهقی ). بگذشتن تیر و آنچ بدان ماند. (المصادر زوزنی ). درگذرانیدن تیر از نشانه . (منتهی الارب ). || سرما یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). سرد شدن . (المصادر زوزنی ). || (ص ) ساده . خالص از هر چیز. (منتهی الارب ). || معرب سرد. سرما. برد. منه تقول : یوم صرد. (اقرب الموارد). || (اِ) جای بلند از کوه . || میخی که سرنیزه را بدان در نیزه محکم کنند. میخی در سنان که نیزه بدان منتظم گردد. || لشکر عظیم . لشکر گران . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله