ترجمه مقاله

صعق

لغت‌نامه دهخدا

صعق . [ ص َ / ص َ ع َ ] (ع مص ) بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ). بیهوش شدن . (بحر الجواهر) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بیهوش شدن و مردن . (دهار). بیهوش شدن و بمردن . (مصادر زوزنی ). || در اصطلاح صوفیه مرتبه ٔ فنا است در حق . کذا فی کشف اللغات و فی الجرجانی .صعق عبارت از فانی شدن در حق است ، هنگامی که تجلی ذاتی حق بوسیله ٔ انواری که جز ذات حق ماسوی اﷲ را محترق کند بر بندگان خاص حق وارد شود. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || سخت آواز شدن . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله