ترجمه مقاله

صفی

لغت‌نامه دهخدا

صفی . [ ص َ ] (اِخ ) (مولانا...) پسر مولانا حسین واعظ است و بغایت جوانی درویش وش و دردمند و فانی صفت است و دو بار بجهت شرف صحبت خواجه عبیداﷲ از هرات به دارالفتح سمرقند رفت ، گویند که آنجا بشرف قبول ممتاز و بسعادت ارشاد و تلقین سرفراز گشته به خراسان آمد و طبعش خوب است . این مطلع از اوست :
با لب لعل و خط غالیه گون آمده ای
عجب آراسته از خانه برون آمده ای .

(ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 98).


ترجمه مقاله