ترجمه مقاله

صلح کردن

لغت‌نامه دهخدا

صلح کردن . [ ص ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )آشتی کردن . سازش کردن . مصالحه . مسالمة :
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست .

سعدی .


حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم
بنده ایم ار صلح خواهی کرد با ما یا نبرد.

سعدی .


گر صلح کنی لطیف باشد
در وقت بهار مهربانی .

سعدی .


صائب هزار بار ترا بیش گفته ام
با خلق صلح میکن و با خود بجنگ باش .

صائب .


رجوع به صلح شود.
ترجمه مقاله