ترجمه مقاله

صلف

لغت‌نامه دهخدا

صلف . [ ص َ ل َ ] (ع مص ) لاف زدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ). لاف . (اسدی پاول هورن ) :
گل با دوهزار کبر و ناز و صلف است
زیرا که چو معشوقه ٔ خواجه خلف است .

منوچهری .


فضل را دشوار آمدکه او با صلف و تکبر بودی . (تاریخ بیهقی ).
گر آیند با جنگ من صف زده
بکوشند با من ز بهر صلف .

مسعودسعد.


معنی از اشتقاق دور افتاد
کز صلف کبر و از اصف کبر است .

خاقانی .


بگرفته بفضل و بسخا ملک بدشمن
مانده صلف و کبر که هر مردی و کاری .

رضی نیشابوری .


|| (اِ) مجازاً منت :
زیر صلف کسی نرفته
جز آن خدای و آن مادر.

خاقانی .


در چنین معرکه اقتحام کنم و خود را در معرض صلف نهم . (سندبادنامه ص 26). || (مص ) بی مزه شدن طعام . || بی برکت شدن طعام . || بی بهره شدن از شوی . (منتهی الارب ). جای ناگرفتن زن در دل شوهر. || ناباریدن ابر. (تاج المصادر بیهقی ). || از حد خود درگذشتن در سخن . || سخن ناخوش گفتن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله