ترجمه مقاله

صمم

لغت‌نامه دهخدا

صمم . [ ص َ م َ ] (ع مص ) کر شدن ونشنیدن . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || (اِمص ) کری و گرانی گوش . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) :
ز دانش مرا گوش دل بود کر
ز گوشم به علمش برون شد صمم .

ناصرخسرو.


|| (ص ) رجل صمم ؛ مرد گذرنده در عزیمت . || مرد رسا در امور. || قوی . استوار. || (اِمص ) از عیوب خلقی است در اسب و صمم آن است که اسب نشنود و علامت آن چنان است که پیوسته گوش خود را بطرف پشت سر نگاه دارد و اگر چوبی یا چیزی دیگری پشت سر وی به حرکت درآورند نشنود. (صبح اعشی ج 2 ص 24).
ترجمه مقاله