ترجمه مقاله

صهیب

لغت‌نامه دهخدا

صهیب . [ص ُ هََ ] (اِخ ) ابن سنان بن مالک ، مکنی به ابویحیی ، از بنی نمربن قاسط. صحابی است و از تیراندازان نامی عرب و از سابقان در اسلام است . پدر او از اشراف جاهلیت است . کسری او را بر ابله ٔ بصره ولایت داد. منازل کسان او در سرزمین موصل بر شط فرات (از جانب جزیره و موصل ) بود. و صهیب بسال 36 قبل از هجرت . بدانجا متولد شد. رومیان بر آنها غارت بردند و صهیب را اسیر گرفتند. یکی از بنی کلب وی را اسیر گرفت و بمکه آورد. عبداﷲ جدعان تیمی او را خرید، سپس آزاد کرد و او در مکه بتجارت پرداخت و چون اسلام ظاهر گشت ، وی مسلمانی گرفت و سی و چندمین تن بود که اسلام آورد. چون مسلمانان عازم هجرت حبشه شدند، صهیب مالی فراوان بدست آورده بود. مشرکان از مهاجرت او ممانعت کردند و گفتند تو گدائی پست بودی و اکنون که مالی فراوان یافته ای اراده ٔ رفتن داری ! گفت : اگر مال خویش را بدهم مرا در رفتن آزاد میدارید؟ گفتند: آری . وی همه ٔ مال خود بدانها داد. چون این خبر به پیغمبر رسید، گفت : ربح صهیب ربح صهیب ؛ یعنی صهیب سود برد. صهیب در جنگ بدر و احد و دیگر غزوات حاضر بود و در صحیحین 307 حدیث از او آمده است . وی بسال 32 هَ . ق . در مدینه درگذشت . (الاعلام زرکلی ص 436). صهیب بخاطر زهد و پارسائی و مقام شامخی که در متقدمین دارد بین مسلمانان شهرتی وافر داشته و در ادب فارسی نام او فراوان دیده میشود :
پیش صدر مصطفی بین هم بلال و هم صهیب
این چو عود آن چون شکر در عود سوزان آمده .

خاقانی .


چنان بزد ره اسلام غمزه ٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا مگر صهیب کند.

حافظ.


ترجمه مقاله