ترجمه مقاله

صوفی

لغت‌نامه دهخدا

صوفی . (اِخ ) (میر...) از یزد است . سیدی پاک طینت بود. قدر زندگانی دانست . تا ایام رفتن بی باده ٔ ارغوانی و صحبت یار جانی نبود. در بستن صوت و عمل عدیل نداشت . در مجلس مرحوم شاه ابوالبقا کلانتر یزد این رباعی را گفت :
در مجلس خاصت ره خار و خس نیست
محروم از این بهشت جز ناکس نیست
خضر خرد تراست درخور می ناب
می آب بقاست درخور هر کس نیست .

(تذکره ٔ نصرآبادی ص 426).


ترجمه مقاله