صید انداختن
لغتنامه دهخدا
صید انداختن . [ ص َ / ص ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) شکار کردن . نخجیر کردن . صید از پا درآوردن . شکار گرفتن :
وز آنجا سوی صحرا ران گشادند
بصید انداختن جولان گشادند.
گفتا نه که تیر چشم مستم
صید از تو ضعیف تر نینداخت .
وز آنجا سوی صحرا ران گشادند
بصید انداختن جولان گشادند.
نظامی .
گفتا نه که تیر چشم مستم
صید از تو ضعیف تر نینداخت .
سعدی .