صیرفی
لغتنامه دهخدا
صیرفی . [ ص َ رَ فی ی ] (ع ص ) مرد محتال و چاره گر و تصرف کننده در کارها. چاره گر. حیله گر. رجوع به صیرف شود. || سیم سره کننده . ج ، صیارفه ، صیاریف . (منتهی الارب ). صراف . (غیاث اللغات ) (دهار) :
هر کسی و کار خویش و هر دلی و یار خویش
صیرفی بهتر شناسد قیمت دینار خویش .
آن به گهر هم کدر و هم صفی
هم محک و هم زر و هم صیرفی .
هر کسی و کار خویش و هر دلی و یار خویش
صیرفی بهتر شناسد قیمت دینار خویش .
ابوعبداﷲ خفیف .
آن به گهر هم کدر و هم صفی
هم محک و هم زر و هم صیرفی .
نظامی .