ترجمه مقاله

ضمن

لغت‌نامه دهخدا

ضمن . [ ض ِ ] (ع اِ) ضمن الکتاب ؛ طی آن است . گویند: کان ذلک فی ضمنه ؛ ای طیّه . (منتهی الارب ). شکن و نورد کتاب و جز آن . (منتخب اللغات ). اندرون . (غیاث ) : و رهینه ٔ دوام ملک در ضمن آن به دست آید. (کلیله و دمنه ). عتبی می گوید و آن رساله را به اشارت سلطان در ضمن شرح حال امیر نصر ثبت کردم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 442).
- ضمناً ؛ در ضمن .
- ضمن اللفظ ؛ صنعتی است در شعر که از میان لفظی ، لفظ دیگر مذکور سازند، چنانکه در این بیت :
تو بی نظیر جهانی و من نظر نکنم
بجانبی که ندارد رخ تو تاب نظر.

؟ (از آنندراج و غیاث ).


- ضمن صحبت ؛ در میان سخن . در اثناء کلام .
ترجمه مقاله