ترجمه مقاله

ضیاءالدین

لغت‌نامه دهخدا

ضیاءالدین . [ ءُ د د ] (اِخ ) عدنان سُرخکتی . پدر امام مجدالدین محمد است . در انقلاب ایام و فترتهای غز و ترکمان و تبدل دول در عالم خفض و رفع بود و آخرالامر علتی مزمن بر نهاد او استیلا یافت و صاحب فراش شد و شرف الزمان مجدالدین عدنان که پسر بزرگتر او بود بجهت تداوی پدر وثاق حمیدالدین طبیب را ملازم گرفت و تتبع کتب طب کردن ساخت و چون طبعی ذکی و علمی وافر حاصل داشت در مدت چهار سال که پدر او رنجور بود او طبیبی حاذق شد چنانکه بر اطباء روزگار و حکماء عهد فائق آمد و صدر جهان عبدالعزیز او را بخدمت خود مخصوص گردانید... نواده ٔ این ضیاءالدین یعنی جلال الدین بن امام مجدالدین بن ضیاءالدین معاصر عوفی صاحب لباب الالباب بوده است . (از لباب الالباب ج 1 صص 179-180).
ترجمه مقاله