ترجمه مقاله

ضیاگستر

لغت‌نامه دهخدا

ضیاگستر. [ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) ضیاپاش . روشنائی بخش . (آنندراج ) :
گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر شود
گاه چون خورشید رخشنده ضیاگستر شود.

فرخی .


ظل ّ طوبی است بر آنکس که ضیاگستر شد
آفتاب ِ شرف و حشمت و سلطان شرف .

سوزنی .


ترجمه مقاله