طاس ساعت
لغتنامه دهخدا
طاس ساعت . [ س ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیمانه ٔساعت باشد، و آن معروف است . (آنندراج ) :
بنوازیدم بزخمه ، طاعت این است
آرید بناله ام ، شفاعت این است
در هر گریه ام ، پر و تهی گردد چشم
کریال زنید، طاس ساعت این است .
چیست این طاس ساعت گردان
کاهش زندگانی مردان .
رجوع به طاس و پنگان شود.
بنوازیدم بزخمه ، طاعت این است
آرید بناله ام ، شفاعت این است
در هر گریه ام ، پر و تهی گردد چشم
کریال زنید، طاس ساعت این است .
نظیری نیشابوری .
چیست این طاس ساعت گردان
کاهش زندگانی مردان .
(راحة الصدور ص 121).
رجوع به طاس و پنگان شود.