ترجمه مقاله

طاعتداری

لغت‌نامه دهخدا

طاعتداری . [ ع َ ] (حامص مرکب ) مواظبت و مراقبت درامر فرمانبرداری : توان دانست که اعتقاد وی در دوستی و طاعتداری تا کدام جایگاه باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82). تا علی برادرش حسن بوئی را پیش او فرستاد به نوا، و طاعتداری نمود. (مجمل التواریخ والقصص ). معتضد (خلیفه ) را عظیم خوش آمد آن طاعت داری . (مجمل التواریخ و القصص ). ابرهه رسول فرستاد، و عذرخواست ، و بندگی و طاعت داری پیدا کرد. (مجمل التواریخ و القصص ). و در کتاب سیر گفته است که گشتاسب او را طاعت داری کرد تا بگذشت . (مجمل التواریخ و القصص ).
ترجمه مقاله