ترجمه مقاله

طرفاء

لغت‌نامه دهخدا

طرفاء. [ طَ ](ع اِ) گز و آن بر چهار صفت است ، یکی از آن اَثل است . طرفاة، یکی آن . (منتهی الارب ). درخت گز که به هندی جهاو گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). درخت گز و چوب گز را گویند. (برهان ). گز بوستانی و ثمره ٔ آن گزمازج است . (شیخ الرئیس در مفردات قانون ). گزمازو. (تفلیسی ). گزمازک :
آن کس که یافت طوبی و طرف ریاض خلد
طرفه بود که چشم به طرفا برافکند.

خاقانی .


کسی کو روی گل بیند، به طرفا طرف نندازد
کسی کو توتیا یابد، کشد در دیده خاکش را.

بدر جاجرمی .


گزی که گزانگبین بر آن نشیند. طل (باران نرم ) که بر ورق گز نشیند، گزانگبین باشد. (بحر الجواهر). درخت گز است . ارجانی گوید: طرفاء سرد و خشک است در دو درجه و زداینده است و شوینده هر عضوی را، قوت خشک کردن جراحتها در او ضعیف است و قابض است و اگربرگ و شاخهای خرد او در سرکه پخته شود و بر ضماد کرده آید، سختی سِپرز را دفع کند و آماسها را این ضمادسودمند است . و اگر به مطبوخ او مضمضه کرده آید، درددندان را تسکین دهد. و اگر برگ او را در شراب بجوشانند و آن شراب را در کاسه ای کنند از چوب گز و روزی چند بگذارند بعد از آن بخورند ورم را دفع کند و اگر خنجهای او دود کرده شود آبله و ریشهای تر را خشک گردانده و پوست گز و میوه ٔ او در قبض به مازو ماند. و خاکستر او زداینده است مر اعضا را و خشک کننده است مر جراحتها را و قوت بریدن بادهای غلیظ در او بیش است درقبض . (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ). به پارسی درخت گز بود و آن انواع است ، یک نوع ثمر وی را گزمازج گویند وثمر وی را حب الاثل و ثمرةالطرفاء خوانند و طبیعت وی سرد و خشک بود و در وی قبضی بود و تجفیفی و ثمر وی بغایت قابض بود و گویند گرم بود و طبیخ وی چون نطول کنند، سپش بکشد و چون ورق و بیخ و قضبان وی با سرکه یا با شراب بپزند سپرز را نافع بود و درد دندان را نیز نافع بود و بدان مضمضه کردن و ورق وی به آب بپزند و با شراب ممزوج کنند و بیاشامند سِپرز را بگدازاند و موافق زنانی بود که رطوبت از رحم ایشان روانه بود و زمان دراز بر آن گذشته باشد چون بر طبیخ آن بنشینند نافع بود. ابن واقد گوید: زنی بر وی جذام ظاهر شد،پس از طبیخ وی با مویز چند نوبت بیاشامید، از وی زایل شد و گوید تجربه کردیم زنی دیگر را هم صحت داد. خوزی گوید: چون دخان کنند ورم سرد را زائل کند و بغایت سود دهد در بیشتر ورمها. رازی گوید: بخور وی سه نوبت ، بواسیر را خشک گرداند. شریف گوید: چون بخور کننددر دهان کسی که علق در حلق او چفسیده باشد بیفتد. وثمر وی گزیدگی رتیلا را سود دهد. دیسقوریدس گوید: بدل ثمرةالطرفاء در داروی چشم عفص بود. (اختیارات بدیعی ). به فارسی درخت گز گویند. بزرگ او اثل است و ثمرش عذبه و مذکور شد و بری او بی ثمر و کوچک آن مخصوص به این اسم و شکوفه اش سفید مایل به سرخی و ثمرش مثلث وگزمازج نامند. در اول سرد و در دوم خشک و قابض و مجفف و رادع و محلل و طبیخ بیخ او را با سرکه جهت جذام مجرب یافته اند و به دستور جهت سپرز و یرقان و رفع سدد و ورم صلب جگر مجرب است و باید هر روز سی وپنج مثقال بنوشند. و بخور شاخ و برگ او جهت زکام و خشک کردن آبله و زخمها و اخراج زلو از حلق مؤثر و خاکستر اوجهت استرخاء و خروج مقعد و قروح رطبه و سوختگی آتش و سه دفعه بخور برگ او جهت ساقط کردن دانه ٔ بواسیر وثآلیل مجرب است و در سایر خواص مثل اثل و ثمرش در جمیع صفات مانند عذبه و تکرار موجب اطناب است . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). طرفا؛ گز، سرد است به درجه ٔ اول و خشک به دوم . در ولایات سردسیر از قد مردی نمیگذرد و در گرمسیر سخت بلند میشود و سطبر، چنانکه دو ستونش یک باع و دو باع میباشد. آن را به سرکه پخته سپرز سخت شده را نافع است . و درد دندان بنشاند و به آب پخته در آن نشینند ماده ٔ کهن از رحم اخراج کند. ثمره اش را خرمادوج (ظَ: گزمازوج ) خوانند. سرد است به درجه ٔ دوم و خشک به سوم . اسهال کهنه و درد دندان و ادرار حیض و اوجاع طحال را مفید است . برگش به غرغره درد دندان را ودودش زکام را و ضمادش قروح رطوبی را مفید است . (نزهةالقلوب خطی ). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 161 و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 237 و جنگل شناسی کریم ساعی ج 2 ص 30 و کلمه ٔ گز در همین لغت نامه شود.
ترجمه مقاله