ترجمه مقاله

طست

لغت‌نامه دهخدا

طست . [ طَ ] (معرب ، اِ) تشت . و هو طَس ّ، ابدل احدی السینین تاء للاستثقال ، فاذا جمعت او صغرت ، ردت السین لانک فصلت بینهما بواو او الف او یاء، فقلت طسوس و طساس فی الجمع و طسیس فی التصغیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طشت ؛ سیطل . طست . فارسی معرب . (جمهره ٔ ابن درید از سیوطی در المزهر). و اصل آن تشت است :
نگه کن سحرگاه بر طست سیمین
به زر اندرون دُرّشهوار دارد.

ناصرخسرو.


و رجوع به کتاب المعرب جوالیقی ص 86، 193، 221 شود.
ترجمه مقاله