ترجمه مقاله

طغان

لغت‌نامه دهخدا

طغان . [ طُ ] (اِخ ) ابن علی . وی چهارمین تن ازسلسله ٔ ملوک ایلکخانیه ٔ ترکستان بوده و شرف الدوله لقب داشته و از سال 403 تا 408 هَ . ق . فرمانروائی کرده است . (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 121). مورخان وی را بنام طغان خان در تواریخ نام میبرند. وی برادر ایلک خان است که در 403 هَ . ق . بدرود زندگانی کرد، و پس از وی طغان خان قائم مقام او گشت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 378). علامه ٔ فقید، مرحوم میرزا محمدخان قزوینی در چهارمقاله ص 122 بنقل از کلمان هوارت مینویسد که نام اسلامی طغان خان ، احمدبن علی بن موسی بن ستق بوده ، وایلک خان برادر وی نیز نصر نام داشته . در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آورده که : از جانب چین [ ترکستان شرقی ] لشکری با صد هزار خرگاه به مخاصمت او [ طغانخان ] و قصد بلاد اسلام بیرون آمدند که در مدت عهد اسلام کس چنان کثرت در روی زمین نشان نداده بود، بر عزم اطفاء نور اسلام و اِعلاء قصور اصنام ، و ندانستند که تأیید دین محمدی ، رایت گردن هر طاغی نگونسار کند، و سر هر یاغی به خاک اندازد. طغان خان از بهر مدافعت ایشان از اطراف ممالک اسلام لشکر خواند، و انصار دین و مطوعه ٔ اسلام صد هزار مرد جمع کرد، و در دل اهل اسلام از آن ندای هائل و بنای مائل ، روعی عظیم حادث شد، و امداد التیاع و ارتیاع در ضمائر متمکن گشت ، و اهل صلاح در مساجدو معابد دستها به دعا برداشتند، و همتها برگماشتند،و طغان خان به مجاهدت آن جمع روان شد، و دل بر استقبال اجل قرار داد، و نیت بر ادراک درجه ٔ شهادت مقصور گردانید، بر امید وعده ٔ باریتعالی در نصرت دین و اِعلای کلمه ٔ یقین ، چنانچه نص ّ قرآن مجید بدان وارد است :انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیوة الدنیا ، و چند روز... نائره ٔ حرب فیمابین دو لشکر بسختی در اشتعال بود. اما از آنجا که باریتعالی بندگان مخلص خویش را در حرز امان میگرفت ،و به تمکین و اید متین تأیید میداد، و کلمه ٔ نجوم دین و رجوم شیاطین کلمه ٔ علیا میگردانید، تا یک روز آتش حرب بالا گرفت ، و بهرام نطاق بگشاد، و دور دوستگانی طعن و ضرب در میان فریقین بداد، و اولیای دین در شکر باریتعالی و طرب طلب زلفت و انتشاق نسیم جنت و اشتیاق به لقای منازل رحمت ، چون فحول هایج و بحور مایج ، از وقت لمعه ٔ فلق تا وقت مسقط شفق ، با طلائع مرگ به بازی درآمدند، و با ملأ اعلی به نیازی هرچه تمامترهمرازی کردند، لاجرم از حضرت قدس مدد توفیق برسید، واز مهب لطف نسیم نصرت بوزید، و قرب صد هزار مرده ٔ کفار بر فضای آن مصاف بر زمین انداختند، سرها وداع تن کرده و جانها به عتاب قالب طالب مفارقت شده ، و غراب تیغها از جیفه ٔ کفار غذای تمام یافتند، و ضباع و سباع از خصب آن مراتع به فراخی رسیده ، و قرب صد هزار برده از ذراری و جواری ایشان که در حسن با ماه برابری میکردند، و در نور از لؤلؤ منثور گرو میبردند، به دست اهل اسلام افتاد، و از مواشی و غنائم اغنام ایشان چندان حاصل شد که در فضای صحرا و اقطار بیدا نمیگنجید، و بقایای آن مدابیر برمیدند و راه هزیمت گرفتند. بشارت این فتح عظیم و نجح جسیم ، به جملگی دیار اسلام برسید، و دلها بدان بیارامید، جانها بیاسود، و زبانها به شکر باریتعالی روان شد. و بر عقب این فتح ، طغان خان را عمر به آخر رسید، و روح او در جمله ٔ ارواح شهدا به جنةالمأوی تحویل کرد، و ملک او بر برادر وی که در تقوی و مراقبت جانب الهی و اهتمام به امور دینی ، موافق سیرت و مطابق سریرت او بود قرار گرفت . (دراین مورد در حاشیه نوشته : و ورث مکانه اخوه ارسلانخان ، ابومنصور الاصم . و ظاهراً عین عبارت عتبی است که از تاریخ یمینی نقل کرده است ). (ترجمه ٔ تاریخ یمینی صص 392-395). و رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 122 شود.
ترجمه مقاله