ترجمه مقاله

طغیان کردن

لغت‌نامه دهخدا

طغیان کردن . [طُغ ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) موج زدن آب . جوشش سیل و دریا و جز آن . || نافرمانی کردن :
حرف زهرش گفته ام شکّر لبم را میگزد
درد طغیان میکند گر نام افیون میبرم .

ظهوری (از آنندراج ).


ترجمه مقاله