طفیلی
لغتنامه دهخدا
طفیلی . [ طُ ف َ ] (اِخ ) اصلش از ملوکان جهانشاه پادشاه است . اوقات به بنائی میگذرانید. این بیت از اوست :
در باغ نوشکفته نه آن غنچه ٔ گل است
بر چوب کرده گل سر خونین بلبل است .
در باغ نوشکفته نه آن غنچه ٔ گل است
بر چوب کرده گل سر خونین بلبل است .
(تحفه ٔسامی ص 139).