ترجمه مقاله

طنبور

لغت‌نامه دهخدا

طنبور. [ طَم ْ / طُم ْ ] (معرب ، اِ) یکی از آلات مهتز است از ذوات الاوتار. و صاحب نفایس الفنون گوید: طنبور همان است که اکنون به کمانچه مشهور است . قسمی ماندولینا از ذوات الاوتار و آن در ایران و بلغارستان و میان عرب متداول است . از آلات موسیقی و از ذوات الاوتار است ، قسمی از آن را شش تا گویند که شش تار دارد و قسمی دیگر را سه تا که سه تاردارد. در قدیم دو وتر بر آن بوده و امروز تا شش وترنیز بر آن کنند. نوعی از رودجامه ها. معربست ، اصله دنبه ٔ بره شبه بالیة الحمل . (منتهی الارب ). سازی است معروف ، معرب دنبره یعنی دنب بره جهت شباهت آن به دم بره . (منتخب اللغات ). الطنبور، الذی یلعب به ، معرب و قد استعمل فی لفظ العربیة و روی ابوحاتم عن الاصمعی الطنبور دخیل ٌ و انما شبه بالیة الحمل و هی بالفارسیةدنب بره فقیل طنبور و الطنبار لغة فیه . (المعرب جوالیقی ). طنبار. (منتهی الارب ). دوتای . (زمخشری ). عرطبة. ابواللهو. کنارة. طبن . قنین . (منتهی الارب ). دریج . (منتهی الارب ) (السامی ). ج ، طنابیر. (مهذب الاسماء). صاحب آنندراج گوید: ساز معروف و این معرب تونبره که لغت هندی است بمعنی کدوی تلخ و چون این ساز در اصل ازکدو ساخته اند بمجاز نام شهرت گرفته ، از عالم تسمیة الشی ٔ باسم مادته . و رشیدی گوید: معرب دمبره زیرا که شبیه است به دم بره و الاول هو الحق بهر تقدیریننا. انگشت از تشبیهات اوست . کریتنس در کتاب ایران در زمان ساسانیان گوید: «... مسعودی نام آلات موسیقی ایرانیان را چنین آورده است : عود، نای ، طنبور، مزمار، چنگ و گوید مردم خراسان بیشترآلتی را در موسیقی بکار میبردند که هفت تار داشت و آن را زنگ (زنج zang) میخواندند اما مردم ری و طبرستان و دیلم طنبور را دوست تر داشتند و این آلت نزد همه ٔ فرس مقدم بر سایر آلات بوده است . شکارگاه خسرو در طاق بستان ظاهراً حاکی از اینست که در آن عصر چنگ آلت درجه ٔ اول موسیقی ساسانی بوده است اما آلت دیگر که مطابق آثار آن عصر مسلماً در عهد پرویز وجود داشته عبارتند از شیپور و طنبور و نای ... نام عده ٔ کثیری از آلات موسیقی در رساله ٔ خسرو و غلامش مسطور است از جمله عود هندی موسوم به ون و عود متداول موسوم به دارو بربط و چنگ طنبور و سنطور موسوم به کنار و نای و قره نی موسوم به مار و طبل کوچکی موسوم به دمبلگ و آلتی بنام رنگ که دارای هفت تار بوده است » :
بوی برانگیخت گل چو عنبر اشهب
بانگ برانگیخت مرغ با ژخ طنبور.

منجیک .


ابا می یکی نغز طنبور بود
بیابان چنان خانه ٔ سور بود.

فردوسی .


یکی ساخته نغز طنبور ساخت
همی رزم را پیش خود سور ساخت .

فردوسی .


همانگاه طنبور در بر گرفت
سرائیدن ازکام دل درگرفت .

فردوسی .


خورد سیلی زند بسیار طنبور
دهد تیز او بتازی همچو تندور.

طیّان .


گهی سماع زنی گاه بربط و گه چنگ
گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا.

زینتی یا فرخی .


دراج کشد شیشم و قالوس همی
بی پرده ٔ طنبور و بی رشته ٔ چنگ .

منوچهری .


شاخ امرود گوئی و امرود
دسته و گردنای طنبور است .

ابوالفرج رونی .


طنبوری هشت رود ساخته بودند همی زدند و سرود همی گفتند و نشاط همی کردند. (مجمل التواریخ و القصص ).
عدو چو تو نشود هیچوقت و خودنسزد
که با براق برابر شود خر طنبور.

اخسیکتی .


بشد ز خاطرم اندیشه ٔ می و معشوق
برفت از سرم آواز بربط و طنبور.

ظهیر.


بخنده گفت که سعدی سخن دراز مکن
میان تهی و فراوان سخن چوطنبوری .

سعدی .


وگر فاسقی چنگ بردی بدوش
بمالیدی او را چو طنبور گوش .

سعدی (بوستان چ یوسفی بیت 2165).


- امثال :
در چهل سالگی طنبور می آموزد در گور استاد خواهد شد .
ترجمه مقاله