ترجمه مقاله

طنبور زدن

لغت‌نامه دهخدا

طنبور زدن . [ طَم ْ / طُم ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن طنبور.نواختن طنبور : سخت خوش سخن مردی بود که امیر و همه ٔ اعیان لشکر وی را دوست داشتندی و طنبور زدی . (تاریخ بیهقی ص 460). عزف . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله