ترجمه مقاله

طورگ

لغت‌نامه دهخدا

طورگ . [ طُ وُ ] (اِخ ) نام سپهسالار خاقان ترک معاصر خسرو پرویز ساسانی ، آنکه به دست گردیه خواهر بهرام چوبینه کشته گشت . فردوسی پس از فرار گردیه از مرو و فرستادن خاقان طورگ را از پس وی شرح کشته شدن او چنین آرد :
بیامد سپهدار با ششهزار
گزیده ز ترکان جنگی سوار
به روز چهارم بدیشان [ گردیه و سپاه او ] رسید
زن شیردل چون سپه را بدید...
سلیح برادر بپوشید زن
نشست از بر باره ٔ گامزن ...
به پیش سپاه اندر آمد طورگ
که خاقان ورا خواندی پیر گرگ
به ایرانیان گفت کآن پاک زن
مگر نیست با این بزرگ انجمن
چو بد گردیه با سلیح گران
میان بسته برسان جنگ آوران
دلاور طورگش ندانست باز
بزد پاشنه رفت پیشش فراز...
بدو گردیه گفت کاینک منم
که بر شیر درّنده اسپ افکنم
چو بشنید آواز او را طورگ
بر آن اسب جنگی چو شیر سترگ
شگفت آمدش گفت خاقان چین
تو را کرد ازین پادشاهی گزین ...
بدو گردیه گفت کز رزمگاه
بیک سو شویم از میان سپاه
سخن هرچه گفتی تو پاسخ دهم
تو را اندرین رای فرخ نهم
ز پیش سپاه اندر آمد طورگ
بیامد برِ نامدار سترگ
چو تنها بدیدش زن چاره جوی
از آن مغفر تیره بگشاد روی
بدو گفت بهرام را دیده ای
سواری و رزمش پسندیده ای ...
مرا بود هم مادر و هم پدر
کنون روزگار وی آمد بسر
کنون من تو را آزمایش کنم
یکی سوی رزمت گرایش کنم
گرم از در شوی یابی بگوی
همانا مرا خود پسندی تو شوی
بگفت این وز آن پس برانگیخت اسپ
پس ِ او همی تاخت ایزدگشسپ
یکی نیزه زد بر کمربند اوی
که بگذاشت خفتان و پیوند اوی
چو از پشت باره درآمد نگون
همه ریگ شد زیر او جوی خون ...

(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2837 و 2838).


ترجمه مقاله