ترجمه مقاله

عافیت

لغت‌نامه دهخدا

عافیت . [ ی َ] (ع اِمص ) عافیة. صحت . سلامت . تندرستی :
توبه سگالی که نیز باز نگردی
سوی بلا گرت عافیت دهد این بار.

ناصرخسرو.


عافیت را نشان نمی یابم
از بلاها امان نمی یابم .

خاقانی .


از عافیت مپرس که کس را نداده اند
در عاریت سرای جهان عافیت عطا.

خاقانی .


همچنین قدر عافیت کسی داندکه به مصیبتی گرفتار آید. (گلستان ). و رجوع به عافیة شود. || پارسایی . زهد. (آنندراج ) :
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند.

سعدی (گلستان ).


عافیت چشم مدار از من میخانه نشین
که دم از خدمت رندان زده ام تاهستم .

حافظ.


ترجمه مقاله