ترجمه مقاله

عباد

لغت‌نامه دهخدا

عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن اخضربن علقمةبن عباد المازنی التمیمی و اخضر شوی مادر اوست وی یکی از مردان مشهور عصر اموی است و به امر عبداﷲبن زیاد با چهارهزار مرد جنگی به جنگ مرداس بن حدیر رفت و مرداس را بکشت و سر او را به نزد پسر زیاد فرستاد. وی به سال 61 هَ . ق . در بصره به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
ترجمه مقاله