ترجمه مقاله

عجول

لغت‌نامه دهخدا

عجول . [ ع َ ] (ع ص ) زن فرزندمرده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ناقه ٔ بچه گم کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نیک شتابنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
مگر از دیدنم ملول شدی
که به مرگم چنین عجول شدی .

سعدی .


|| واله و سرگشته از زن . || (اِ) شتر ماده بدان جهت که از غایت جزع در حرکات خود شتابی می کند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مرگ . || ناشتاشکن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله