ترجمه مقاله

عذرة

لغت‌نامه دهخدا

عذرة. [ ع ُ رَ] (ع اِ) نوک موی . الخصلة من الشعر. (منتهی الارب ). || موی پیشانی است . (منتهی الارب ). || ناصیه . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). || علامتی است در محل عذار. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد). || علامتی است که به پیشانی اسب مسابقه بندند جهت جلوگیری از چشم خوردگی . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). ج ، عُذَر. || غلاف سر نره ٔ کودک که ببرند آن را. || موی دوش اسب . || (اِمص ) دوشیزگی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ختان . (قطرالمحیط). ختنه . (منتهی الارب ). || (اِخ ) پنج ستاره است در پس کهکشان . (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ستاره ای است که هرگاه برآید حرارت گرما شدت گیرد. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ع اِ) نشان . علامت . (قطرالمحیط) (منتهی الارب ). || بیماریی است در گلو. یا درد گلو از غلبه ٔ خون و جای آن از گلو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || داغی است در جای فسار. || تندی میان فرج . (منتهی الارب ). || (مص ) دوشیزگی بردن دختر را.
ترجمه مقاله