ترجمه مقاله

عراق

لغت‌نامه دهخدا

عراق . [ ع ِ ] (اِخ ) عراق عجم :
اهل ع-راق در عرقند از حدیث تو
شروان به نام تست شرف وان و خیروان .

خاقانی .


قدرش عراقیان چه شناسند کز سخن
چون آفتاب امیر خراسان شناسمش .

خاقانی .


چو طالع مدد کرد و بخت اتفاق
گرفتم به بازوی دولت عراق .

(بوستان ).


رجوع به عراق عجم شود.
ترجمه مقاله