عرق خوردن
لغتنامه دهخدا
عرق خوردن . [ ع َ رَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) نوشیدن عرق . (فرهنگ فارسی معین ). نوشیدن باده . خوردن می :
گه عرق خوردم و گه بنگ زدم
تا که تریاکی و الدنگ شدم .
گه عرق خوردم و گه بنگ زدم
تا که تریاکی و الدنگ شدم .
ملک الشعراء بهار (از فرهنگ فارسی معین ).