ترجمه مقاله

عری

لغت‌نامه دهخدا

عری . [ ع ُرْی ْ ] (ع اِمص ) برهنگی . خلاف لبس . (منتهی الارب ). برهنگی و بی پوشاکی . (ناظم الاطباء) : و یستحب [ فی الفرس ] عری الناهضین ، و هما عظمان فی الخد، و ذلک من علامة العتق . (صبح الاعشی ج 2 ص 21). || (اِ) آنچه در مقابل دکمه است از لباس ، یعنی آنجا که دکمه در هنگام بستن ، داخل آن میشود، و آن را بکسر اول نیز خوانند. (از اقرب الموارد). سوراخ تکمه . جای دکمه . دکمه جای . || (ص ) فرس عری ؛ اسب بی زین . (منتهی الارب ). اسب زین نشده ، و آن وصف به مصدر است که بصورت اسم درآمده است . (از اقرب الموارد). ج ، أعراء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله