ترجمه مقاله

عشرة

لغت‌نامه دهخدا

عشرة. [ ع َش َ رَ ] (ع عدد، ص ، اِ) ده ، و آن اولین از عقود است . (از منتهی الارب ). اسم است عدد ده را، در صورتی که مضاف الیه مذکر بود. (ناظم الاطباء). اولین از عقود است ، و آن عددی است برای مذکر چنانکه عشرة رجال و عشرةأیام ، و هرگاه با عدد ماقبل خود ترکیب شود آنگاه برای مؤنث باشد چنانکه اًحدی عشرة امراءة و تسععشرة جاریة. ج ، عَشَرات . (از اقرب الموارد) : فکفارته اًطعام عشرة مساکین من أوسط ما تطعمون أهلیکم (قرآن 5 / 89)؛ پس کفاره ٔ آن اطعام به ده تن بینواست از متوسط طعامی که به خانواده ٔ خود میخورانید.
- عشرةآلاف ؛ ده هزار. (دهار).
ترجمه مقاله