ترجمه مقاله

عش

لغت‌نامه دهخدا

عش . [ع َش ش ] (ع ص ) اندک ، و بخشش اندک . (از منتهی الارب ). عطاء قلیل . (اقرب الموارد). || گشن که به خواهش ناقه بر وی جهد و ستم نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) آشیانه ٔ مرغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُش ّ. رجوع به عُش ّ شود. || جد و جهد و کوشش ، گویند: جاء به من عشه و بشه ؛ یعنی آن را به تمام کوشش آورد. (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). عَس ّ. رجوع به عَس ّ و حَس ّ شود. || (ص ) مرد کم گوشت درازقامت ، یا باریک استخوان دست و پا. (منتهی الارب ): رجل عش ؛ مرد طویل کم گوشت ، و یا آنکه استخوانهای دست و پایش دقیق و باریک باشد. و تأنیث آن عَشّة باشد. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله