ترجمه مقاله

عقار

لغت‌نامه دهخدا

عقار. [ ع َق ْ قا ] (ع ص ) مبالغه است مصدر عَقر را. (از اقرب الموارد). رجوع به عَقر شود. || (اِ) گیاه که بدان تداوی نمایند و یا اصل داروها. (منتهی الارب ). دارو، و یا گیاه ویا ریشه های گیاه که بدان درمان کنند. و گویند عقاقیر اصل و ریشه ٔ داروها است . (از اقرب الموارد). ج ، عَقاقیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آمیزهاء دارو. (دهار). اسم مطلق دوا. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و هو [ ای خولنجان ] فی الاصل اسم عقار هندی . (معجم البلدان ).
- عقار ارصنیثا ؛ اسم سریانی آذربو است . (فهرست مخزن الادویه ).
- عقار اسوسالی ؛ اسم سریانی ایرسا است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- عقار اعرطنیثا ؛ اسم سریانی آذربو است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- عقار اعرون ؛ اسم سریانی اشرس یا اشروس است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از فهرست مخزن الادویه ).
- عقار سوصنیائی ؛ اسم سریانی ایرسا است . (فهرست مخزن الادویه ).
|| درخت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله