عقده گشایی
لغتنامه دهخدا
عقده گشایی . [ ع ُ دَ / دِ گ ُ ] (حامص مرکب ) گشودن گره . (فرهنگ فارسی معین ). || حل مشکلات و آشکار نمودن کار مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء). مشکل گشائی . (فرهنگ فارسی معین ) :
خاری که در این بادیه بیکار نماید
از آبله ٔپای طلب عقده گشائی است .
خاری که در این بادیه بیکار نماید
از آبله ٔپای طلب عقده گشائی است .
میرزا صائب (از آنندراج ).