ترجمه مقاله

عقوق

لغت‌نامه دهخدا

عقوق . [ ع َ ] (ع ص ) اسب ماده ٔ باردار، و اسب ماده ٔ ناباردار، ازاضداد است ، یا باردار به طریق تفاؤل است . (منتهی الارب ). باردار از اسبان ، یا حائل و غیر باردار، و گویند آن را بر تفاؤل به اسب غیر باردار گویند چنانکه مار گزیده را سلیم نامند. (از اقرب الموارد). مادیان آبستن و ناآبستن . (دهار). ج ، عُقُق ، و جج ، عِقاق . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (دهار). و از آن جمله است مثل «طلب الابلق العقوق » یعنی طلب کرد محال را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نوی العقوق ؛ خسته ٔ خرمای نرم که علف شتران است . (منتهی الارب ).هسته ای است نرم که جویدن آن آسان است که پیرزنان آن را میخورند یا میجوند، و ماده شتر آن را میخورد لذابه «عقوق » اضافه شده است . و آن از کلام اهل بصره است و اعراب بادیه آن را نشناسند. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله