ترجمه مقاله

عقیقین

لغت‌نامه دهخدا

عقیقین . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقیق . عقیقی . (فرهنگ فارسی معین ). از عقیق . به رنگ عقیق یعنی سرخ . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
زان عقیقین میی که هر که بدید
از عقیق گداخته نشناخت .

رودکی .


گرفته سوی کبک شاهین شتاب
ز خون کرده چنگل عقیقین عقاب .

فردوسی .


بشکفت لاله ها چو عقیقین پیاله ها
وانگه پیاله ها همه آکنده مشک و بان .

منوچهری .


لاله تو گویی چو طفلک است دهن باز
لبش عقیقین و قعر کامش اسود.

منوچهری .


بر سپهر لاجوردی صورت سعدالسعود
چون یکی چاه عقیقین در یکی نیلی ذقن .

منوچهری .


گل سرخ بر سرنهاد و ببست
عقیقین کلاه و پرندین ازار.

ناصرخسرو.


در فصل ربیع کلاله ٔ لاله از قلال جبال و یفاع تلال او چون قندیل عقیقین از صوامع رهابین نمایان . (سندبادنامه ص 120).
گنجیست درج در عقیقین آن پسر
بالای گنج حلقه زده مار بنگرید.

سعدی .


ترجمه مقاله