ترجمه مقاله

علم کردن

لغت‌نامه دهخدا

علم کردن . [ ع َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برکشیدن تیغ و مانند آن . (آنندراج ) :
زین ایمنم که تیغ جدایی علم کنی
هر قطره خونم از تو جداگانه پر شده ست .

نورالدین ظهوری (از آنندراج ).


|| مشهور کردن . سرشناس کردن . از میان جمع برآوردن . بر سر زبانها افکندن . || راست کردن . افراشتن . برافراشتن . علم نمودن .
- اوستا علم کردن (در لباس ) ؛ از سرو ته آن زدن .
- دم علم کردن ؛ دم برافراشتن .
- قد علم کردن ؛ قد برافراشتن .
ترجمه مقاله