ترجمه مقاله

علن

لغت‌نامه دهخدا

علن . [ ع َ ل َ ] (از ع ،ص ، اِ) مأخوذ از عربی ، با تغییر حرکت لام از کسره به فتحه . آشکارا. ضد سرّ. (غیاث اللغات و آنندراج از صراح و شرح نصاب ). و رجوع به عَلِن شود :
سیر جان هر کس نبیند جان من
لیک سیر جسم باشد در علن .

مولوی .


دست سوی خاک برد آن مؤتمن
خاک خودرا درکشید از وی علن .

مولوی .


- سرّ و علن ؛ نهان و آشکارا :
ایا سپهر معالی و صدر آل رسول
تو راست خلق و خصال علی به سرّ و علن .

سوزنی .


زآنکه در سرّ و علن داری سخندان را عزیز
گردد اندر مدح تو سرّ سخندانان علن .

سوزنی .


گفت نتوانم بدین افسون که من
رو بتابم زَامر او سر و علن .

مولوی .


ترجمه مقاله