ترجمه مقاله

علویان

لغت‌نامه دهخدا

علویان . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) جمع فارسی عَلَوی . رجوع به علوی شود. سادات . (برهان قاطع) : امیر خواجه علی میکائیل را بخواند و گفت : رسولی می آید بساز با کوکبه ٔ بزرگ از اشراف علویان و قضاة و علما وفقها به استقبال روی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288). خلافت عباسیان را خللی که آید آن است که در زمین طبرستان ناجمی پیدا آید از علویان . (تاریخ بیهقی ص 422).
ترجمه مقاله