ترجمه مقاله

عناق

لغت‌نامه دهخدا

عناق . [ ع َ ] (ع اِ) بزغاله ٔ ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماده از بچه های بز پیش از رسیدن به یکسالگی . (از اقرب الموارد). و بعضی نوشته اند که از حین ولادت آن تا چهارماهگی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بزبچه . ج ، اَعنُق ، عُنوق . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و صورت دوم جمع آن نادر است . (از اقرب الموارد). در مثل گویند: العنوق بعد النوق ؛ یعنی چوپان بزغالگان شد، پس از آنکه ساربان ماده شتران بود، و این مثل را در مورد تنگ حالی پس از فراخ حالی آرند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و نیز در مورد کسی گفته شود که از مقام بلند به مقام پست فرودآید. (از اقرب الموارد). || بلا و سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کار سخت . || نومیدی . || زکاة دوساله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کلاغی است خردتر و باریکتر از کلاغ های دیگر با پاهای سرخ و منقاری به رنگ مرجان . و آن دانه خورد و گوشتش حلال باشد. (از تذکره ٔ انطاکی ). || (اِخ ) ستاره ٔ میانه ٔبنات نعش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ستاره ٔ میانه ٔ بنات النعش کبری . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله