ترجمه مقاله

عنترة

لغت‌نامه دهخدا

عنترة.[ ع َ ت َ رَ ] (ع مص ) به صدا درآمدن مگس . (از اقرب الموارد). || در سختیها و شداید رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دلاوری نمودن در جنگ . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). شجاع گشتن در جنگ . (از اقرب الموارد). || نیزه زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: عنتره بالرمح ؛ یعنی نیزه زد آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).بعقیده ٔ سیبویه ، نون عنترة زائد نیست . (از اقرب الموارد). || (اِ) طنین مگس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صوت مگس . (از اقرب الموارد). || یک دانه مگس یا خرمگس . یکی عنتر. رجوع به عنتر شود. || عنتر. نوعی از بوزینه . نوعی از میمون که سرین بی موی و سرخ دارد :
گفتم که عدلئی بستانم بهای مرغ
گفتا کلان و سرخی چون کون عنتره .

سوزنی .


رجوع به عنتر شود.
ترجمه مقاله