عنکبوت اسطرلاب
لغتنامه دهخدا
عنکبوت اسطرلاب . [ ع َ ک َ ت ِ اُ طُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام شبکه ای است در اسطرلاب که بروج و عظام از کواکب ثابته بر آن نگاشته است . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اسطرلاب شود :
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
ز زخم ناخن چون عنکبوت اسطرلاب .
یا هیچ عنکبوت سطرلاب کس شنید
کآب دهن تنید و از آن بند غار کرد.
ماند به عنکبوت سطرلاب آفتاب
زو ذره های لایتجزا برافکند.
صبح چون عنکبوت اسطرلاب
بر عمود زمین تنید لعاب .
نظرش بر فلک تنیده لعاب
از دم عنکبوت اسطرلاب .
عنکبوتی را بر اسطرلاب نیز
کو بداند بر فلک یک ذره چیز.
مانند عنکبوت سطرلاب رخنه شد
اطباق عنکبوتی این دیده ٔ بی تاب (؟).
عنکبوت این سطرلابست و شاد
بی منجم در کف عام اوفتاد.
بر سطرلابش نقوش عنکبوت
بهر اوصاف ازل دارد ثبوت .
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
ز زخم ناخن چون عنکبوت اسطرلاب .
مسعودسعد.
یا هیچ عنکبوت سطرلاب کس شنید
کآب دهن تنید و از آن بند غار کرد.
خاقانی .
ماند به عنکبوت سطرلاب آفتاب
زو ذره های لایتجزا برافکند.
خاقانی .
صبح چون عنکبوت اسطرلاب
بر عمود زمین تنید لعاب .
نظامی .
نظرش بر فلک تنیده لعاب
از دم عنکبوت اسطرلاب .
نظامی .
عنکبوتی را بر اسطرلاب نیز
کو بداند بر فلک یک ذره چیز.
عطار.
مانند عنکبوت سطرلاب رخنه شد
اطباق عنکبوتی این دیده ٔ بی تاب (؟).
کمال الدین اسماعیل .
عنکبوت این سطرلابست و شاد
بی منجم در کف عام اوفتاد.
مولوی .
بر سطرلابش نقوش عنکبوت
بهر اوصاف ازل دارد ثبوت .
مولوی .