ترجمه مقاله

عوار

لغت‌نامه دهخدا

عوار. [ ع ُوْ وا ] (ع اِ) خاشاک و خاکستر چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خاشاک در چشم . (ناظم الاطباء). خاشاک . (از اقرب الموارد). || فرستوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پرستوک . (ناظم الاطباء). فراشتک . (دهار). خطاف . (اقرب الموارد). || گوشتپاره ای که از چشم برآورند بعدِ ذرور انداختن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشتی که از چشم جدا شود پس از اینکه «ذرور» و دارو بر آن بریزند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || درد چشم . (ناظم الاطباء). || (ص ) آنکه راه نبیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سست و بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سست و جبان و بددل . (ناظم الاطباء). ضعیف و جبان . (اقرب الموارد). مرد بددل . (دهار). ج ، عَواویر (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، عَواور نیز میتوان گفت . (از اقرب الموارد). || کسانی که احتیاجشان در پشتشان است . (از منتهی الارب ). ج ِ عائر، یعنی مردان ابنه زده و آنان که خواهششان در پشتشان است . (ناظم الاطباء). || چاهی که از آن آبیاری نشود. (از اقرب الموارد از تاج ).
ترجمه مقاله