ترجمه مقاله

عوج

لغت‌نامه دهخدا

عوج . [ ع َ ] (ع مص ) اقامت کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اقامت کردن در مکان . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مقیم کردن کسی را (لازم و متعدی است ). || ایستادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازگشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). برگشتن .(از اقرب الموارد). || خم دادن و پیچیدن گردن شتر را به کشیدن مهار و سپسایگی کشیدن مهار شتر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). منعطف کردن و برگردانیدن سر شتر را به کشیدن مهار. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و گویند که بمعنی مطلق منعطف کردن و پیچیدن می آید. (از اقرب الموارد). || توجه نکردن و اهمیت ندادن ، و آن لغت بنی اسد باشد، مثلاً گویند: ماأعوج بکلامه ؛ یعنی بسخن او اهمیت نمیدهم و توجه نمیکنم . (از اقرب الموارد). مَعاج . رجوع به معاج شود.
ترجمه مقاله