عکس پذیر
لغتنامه دهخدا
عکس پذیر. [ ع َ پ َ ] (نف مرکب ) عکس پذیرنده . نقش پذیر. انعکاس و تصویر پذیر چون آینه :
صقلش از مالش سریشم و شیر
گشته آیینه وار عکس پذیر.
چنان ز ضعف بود بی نظیرم روشن
که در برابرم آیینه نیست عکس پذیر.
صقلش از مالش سریشم و شیر
گشته آیینه وار عکس پذیر.
نظامی .
چنان ز ضعف بود بی نظیرم روشن
که در برابرم آیینه نیست عکس پذیر.
عرفی .