ترجمه مقاله

عکه

لغت‌نامه دهخدا

عکه . [ ع َک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) نام مرغی است معروف و آن از جنس کلاغ است و ابلق و سیاه و سفید می باشد و به عربی عقعق خوانند، و ملا علی بیرجندی در شرح مختصر وقایه میگوید که این لغت فارسی است ، آنجا که میفرمایدو اما العقعق نوع من الغراب طویل الذنب فیه سواد و بیاض یقال بالفارسیة عکه . (برهان ). عقعق . (منتهی الارب )(تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به عقعق شود :
بگربه ده دل و عکه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنْش و تاوان کن .

کسائی .


قوی ران اسب چون کبک و هما و طوطی و عکه
نکورفتار و فرخ فال وزیرک طبع و حیلت گر.

عبدالواسع جبلی .


ور سلیمان را نه حیلت باز بهر مهرتو
هدهدش بردی به دزدی عکه وار انگشترین .

کاتبی .


ترجمه مقاله